❀❤❀ دنیز❀❤❀❀❤❀ دنیز❀❤❀، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

.•❀.•❤•.¸✿¸.•❤• دنیز •❤•.¸✿¸.•❤•.❀•

6 ماهگی هستی مامان

عزیز دل مامانی ببخشید دل و دماغی واسم نمونده،همش یادم میره گلم ٦ ماهه شده وباید براش کیک بپزم و جشن بگیرم...خدا به انصاف بده به اونایی که افکار آدم رو به هم میریزن و از زندگی می اندازانمون ،الان عوض اینکه ذوق شش ماهگیتو داشته باشم غصه دارم ودلگیر و دلشکسته خدا نبخشه اونی که این طور غمگین بودنمو دوست داره و هر کاری از دستش بر بیاد میکنه تا به مقصدبرسه.  نزدیکه عید وچند روز بیشتر نمونده و همه خوشحالن و ما قهر و غصه دار   عشق مامان یه دنیا دوستت دارم و با تمام وجودم بهترینهارو برات آرزو دارم همیشه شاد باشی و سر زنده و همینطور یه دختر عاقل و خودکفا و استوار دختری که همیشه باعث افتخار مامانش باشه بدون در اعما...
24 اسفند 1392

قهر

بازم سلام گرم وشیرین واسه دختر خونگرم و شیرین خودم مامان جان ببخشید این چند وقته نتونستم برات مطلب بزارم آخه عزیز دلم ٧ اسفند داشتیم از خرید بر میگشتیم خونه که مامان بابایی ،زنگ زد و گفت که مامانبزرگ (بویوک ماما)فوت کرد....خدا روحش رو شاد کنه و بیامرزدش ...زن خوب و خانمی بود...هیچ وقت یادم نمیره یه روز که شما رو ٦ ماهه باردار بودم رفته بودیم باغ مادرجون و عصری خواستیم بریم خونه عزیز جون اینا ،همین که خواستیم سوار ماشین شیم دیدم ماشینو خط خطی کردن اونم چه خط هایی خیلی عصبی شدم و کلی ناراحت شدم آخه همونطور که همه میدونن عشق ماشینم من...به خاظر همون که اونهمه ناراحت شدم از قسمت زیر شکم و بالای مثانه یه دردی منو گرفت که میپیچوندم .....
24 اسفند 1392
1